دلم که میگیره آروم خودمو بغل میکنم دست نوازش به سرم می کشم لبخند می زنم و آهسته می گم گریه نکن عزیزم من هستم خودم به تنهایی هوای همه نداشته هاتو دارم آدم ها همه می پندارند که زنده اند؛ دلي که از بي کسي غمگين است،هر کسي را مي تواند تحمل کند.هيچ ﮐس بد نيست. تنها خوشبخت بودن!
نشسته بودم رو نیمکت پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت، نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت میپژمرد.
برای آنها تنها نشانه ی حیات؛
بخار گرم نفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهای فلانی!
از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟ ...
دلي که در بي اويي مانده است،برق هر نگاهي جانش را مي خراشد.
اما چه رنجي است لذت را تنها بردن و چه زشت است زيبايي را تنها ديدن و چه بدبختي آزار دهنده اي است
در بهشت تنها بودن سخت تر از کوير است .....
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغها.
:ادامه مطلب:
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |